Wednesday, May 18, 2005

"I am a fucking looser" يعنی من يک بازنده بزرگم.
و حقا که هستم....

Sunday, May 15, 2005

چرا که نه؟
راستی چرا که نه؟
بذارين من برای شما بگم که چرا. برای اينکه زندگی من -سپيده لامعی رشتی - را لايق هديه ارزشمند حيات دانسته است. دليلش همين است و بس.
خيال ندارم مدتی بنويسم، شايد فردا بنويسم اما الان که فکر می کنم دلم نمی خواهد بنويسم.
پس تا بعد.

Wednesday, May 11, 2005

I am a fucking looser and please do not comment on this.

Tuesday, May 10, 2005

نمی خواستم، يعنی نخواسته ام آزارتان بدهم اما من هم انسانی ضعيفم، گاهی می ترسم، فرار می کنم يا شرمسار ناتوانيم می شوم و بی هيچ توضيحی فقط برای آنکه به ناتوانيم اعتراف نکنم می آزارم. نمی خواستم، يعنی نخواسته ام هرگز اما که بيازارم.
ببخشيدم اگر آنچنان که حق بود از لطفهايتان تقدير نکردم، مهربانيتان را محترم نشمردم و مغرورانه بر بی رحمی های ناتوانانه ام پا فشردم. اگر عشقتان را آنچنان که می ارزيد نگه نداشتم و خوش قلبیتان را پاداش صد چندان - آنگونه که حقتان بود- ندادم. من هم اما انسانی ناتوانم با دستانی و قلبی کوچک. ببخشيدم اگر دوستی هايتان را نشناختم، اگر نمی دانستم که مهربان باشم و اگر بی سبب مغرور بودم.
اگر باشيد اما شايد بياموزم که مهربان شوم، عشق بورزم و بشناسم.
اما اگر باشيد....

Thursday, May 05, 2005

گناه تو نيست
همين
بخشيدمت
فردا را اما نه